بازخوانی انتقادی اساسنامه عرفان کیهانی (حلقه)

دروس دین و زندگی متوسطه دوم

بازخوانی انتقادی اساسنامه عرفان کیهانی (حلقه)


بازخوانی انتقادی اساسنامه عرفان کیهانی (حلقه)

چکیده:

بازگشت دوباره بشر قرن بیست ویکم به معنویت، زمینه پیدایش معنویت‌های نوپدید(کاذب) را مهيا ساخته است، عرفان کیهانی(حلقه) در کشور ما بعنوان یکی از مطرح ترین آنها معرفی می‌شود لذا در این نوشتار برآنیم تا مباحث و اصول این جریان معنوی را که توسط آقای محمد علی طاهری موسس آن در کتاب «عرفان کیهانی(حلقه)» بعنوان اساس‌نامه این جریان، بیان گردیده است، در حوزۀ نظری و عملی با رویکرد تحلیل عقلی و مقایسه با عرفان اصیل اسلامی مورد ارزیابی و سنجش بی‌طرفانه قرار داده تا به شناختی صحیح و دقیق از مبانی آن دست یافته و ارزش و جایگاه آنرا دریابیم.

کلید واژه: معنویت‌های نوپدید(کاذب)، عرفان اسلامی، عرفان کیهانی(حلقه)، طاهری،شعور کیهانی

مقدمه:

رسیدن به آرامش و احساس رضایتمندی در زندگی، دغدغۀ همیشگی انسان بوده است؛ آن‌چنان که برای به‌دست آوردن آن لحظه‌ای آرام نگرفته و با آزمون و خطا همواره در یافتن گمگشتۀ خود کوشیده است؛ او در این رهگذار همیشه با یک جانبه‌نگری، توجه به نیمۀ مادی خود و پاسخ به احتیاجات خویش سعی در برآوردن این نیاز دیرینه داشته، اما هر بار بر ناآرامی و ناراضی بودنش افزوده شده است.

زندگی مدرن امروزی همراه با انواع و اقسام وسایل آسایش و سرعت‌بخش در رسیدن به خواسته‌های مادی، بر این عطش دیرینه هرچه بیشتروبیشتر افزوده و او را ناگزیر نموده است که به نیمۀ مهم و فراموش‌شده دیگرش که بُعد روحانی و الهی اوست نیز توجه پیدا کند.(1)

در چنین وضعیتی است که بشر قرن بیست‌ویکم در سبد سلامت خود، جای معنویت را خالی دیده و برای دستیابی آن می‌کوشد؛[2] به‌همین‌خاطر آنچه در پی انقلاب صنعتی در بُعد مادی زندگی انسانها شکل گرفت و هر روز سبک‌ها، ابزار و وسایل جدیدی ابداع و به او عرضه شد، در عرصۀ معنویت نیز نسخه‌های معنوی تازه است یکی‌پس‌ازدیگری وارد زندگی ایمانی انسانها گردید؛ عرفان کیهانی (حلقه) که در دهۀ هفتاد شمسی به‌طور رسمی از سوی محمدعلی طاهری در کشور ما اعلام موجودیت نمود نیز، یکی از این معنویت‌های نوپدید می‌باشد.

اگرچه وی در آغاز با مباحث فرادرمانی، سایمنتولوژی و طب مکمل شناخته شد، اما پس‌ازچندی با انتشار کتابی به‌نام «عرفان کیهانی(حلقه)» وارد فضای معنوی و دینی گردیده و یافته‌های خود را به‌ عنوان نوعی سیروسلوک عرفانی معرفی نمود که بازتاب‌های گوناگونی را در پی داشت.

کتاب عرفان کیهانی(حلقه)، اصلی‌ترین کتاب و مرجع برای عرفان یاد شده است؛ چراکه مبانی و اصول اساسی این علم در کتاب یاد شده آمده است؛ به‌گونه‌ای که در آثار و کتاب‌های بعدی به اصول این کتاب ارجاع و استناد داده شده است؛ از این‌رو در این نوشتار برآنیم تا مباحث و اصول کتاب یاد شده را با رویکرد تحلیل عقلی و مقایسه با عرفان اصیل اسلامی مورد ارزیابی و سنجش بی‌طرفانه قرار داده تا به شناختی صحیح و دقیق از دیدگاه‌های ایشان دست یافته و ارزش و جایگاه آن را دریابیم.

این کتاب در دو بخش تنظیم شده است؛ بخش عمومیِ اساسنامه[3] و بخش اختصاصیِ اساسنامه[4] که با توجه به مطالبی که در اصل دوازدهم از بخش عمومی(2) و عبارت ابتدایی بخش اختصاصی اساسنامه(3) آمده است، می‌توان دریافت که پذیرفتن بخش عمومی اساسنامه لازم و ضروری است؛ اما اصول ارائه شده در بخش اختصاصی، اختیاری بوده و صرفاً پیشنهادهایی هستند؛ از این‌رو در این مقاله سعی بر این است تا به بخش عمومی اساسنامه پرداخته شود.

1. رویکرد نظری عرفان کیهانی

بخش عمومی با این آیه از قرآن کریم آغاز می‌شود:(وَاعتَصموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لاتَفَرَّقُوا)[5]

نگارندة محترم به‌طور قطع از انتخاب این آیه مقصودی داشته است؛ بنابراین بایسته است به مفاد آن توجه شود تا مقصود نگارنده نیز روشن گردد. با مراجعه به تفسیرهای گوناگون درمی‌یابیم که آیۀ پیش گفته اشاره به رابط و واسطه‏اى دارد كه عبد و رب را به هم پیوند زده و آسمان را به زمين مرتبط مى‏‌سازد.[6] حال این پرسش مطرح می‌شود که این پیوند دهنده و ریسمان چیست که همۀ انسانها را دعوت به چنگ زدن به آن کرده و از پرداختن و توجه به ‌غیر آن که مایۀ تفرقه و جدایی است، باز می‌دارد؟

با مراجعه به روایات و تفسیرهای آیۀ مزبور(4) می‌توان دریافت که منظور از ريسمان الهى هرگونه وسيلۀ ارتباط با ذات پاك خداوند است؛ خواه اين وسيله، اسلام باشد، يا قرآن، يا پيامبر (صلی الله وعلیه وآله) و اهل‌بيت (علیه السلام) او، و به‌عبارت‌ديگر تمام آنچه گفته شد، در مفهوم وسيع«ارتباط با خدا» كه از معنای «بِحَبْلِ اللَّهِ» استفاده مى‏‌شود، جمع است.[7]

با توجه به آنچه گفته شد می‌توان دریافت که نگارنده، برنامۀ عرفانی خود را دستاویزی مطمئن و به دور از هرگونه خطا و اشتباهی برای رسیدن به قرب الهی می‌داند؛ این ادعای بس بزرگ، نیازمند دلیلی روشن است که علی القاعده باید در اصول و مطالب بعدی به آن پرداخته شده باشد.

تعریف عرفان کیهانی

در ادامه مُبدِع و موسس «عرفان حلقه» آن را این‌چنین تعریف می‌کند:

«عرفان کیهانی (حلقه) نوعی سیروسلوک عرفانی است که مباحث عرفانی را مورد بررسی نظری و عملی قرار می‌دهد؛ و از آنجاکه انسان شمول است، همۀ انسانها صرف‌نظر از نژاد، ملیت، دین، مذهب و عقاید شخصی، می‌توانند جنبۀ نظری آن را پذیرفته و جنبۀ عملی آن را مورد تجربه و استفاده قرار دهند.[8]

درباره این عبارت، نکاتی توجه هر خواننده‌ای را به خود جلب می‌کند:

نخست اینکه تعریف ارائه شده صرف‌نظر از نداشتن شرایط یک تعریف مناسب مبنی بر روشن‌تر (اجلی ) بودن مُعرِّف از مُعرَّف و دوری نبودن، دارای اضطراب مفهومی و اختلاف تعابیر می‌باشد؛ چرا که در آغاز ایشان آن‌ را نوعی سیروسلوک عملی تعریف کرده، سپس به‌عنوان یک روش نظری تحلیلی در حوزۀ عرفان یا به‌ عبارت بهتر «فلسفۀ عرفان» معرفی می‌کند که قصد بررسی مباحث نظری و عملی عرفان را دارد.

نکته دیگر، تعارض آن با مطالب آمده در مقدمۀ کتاب است؛ چرا که نویسنده در مقدمه، عرفان موردنظر خود را(5) عرفانی ایرانی اسلامی معرفی می‌کند و نه‌تنها به این مسئله با ذکر آیه‌ای از قرآن[9] و ابیاتی از سعدی(6) در شروع مباحث[10] توجه می‌دهد، بلکه در سراسر این کتاب با استناد به آیات، اشعار و اصطلاحات عارفان مسلمان ایرانی در صدد القاء پیوند اسلامیت و ایرانیت است. حال چگونه فراملی، مذهبی، دینی و نژادی بودن این عرفان با ایرانی- اسلامی بودن آن قابل جمع است؟

دوم اینکه: پلورالیستی(نظری و عملی) بودن این عرفان را بیان می‌کند؛ چرا که عرفان یاد شده با هر دین و مذهب و آیین و مرام و مسلکی، چه الهی و چه غیرالهی سازگاری دارد؛ حال آنکه ادیان و مذاهب گوناگون در بُعد نظری و عملی با یکدیگر تعارض‌های جدی و تناقض‌هایی غیرقابل جمع دارند.

هدف عرفان کیهانی

در نخستین اصلِ بخش عمومی اساسنامه، هدف این عرفان، چنین بیان می‌شود:

هدف از این شاخه عرفانی، کمک به انسان در راه رسیدن به کمال و تعالی است؛ حرکتی از عالم کثرت به عالم وحدت؛ در این راستا، همه تلاش‌ها برای نزدیکی انسان‌ها به یکدیگر صورت گرفته، از هر عاملی که باعث جدایی انسان‌ها و ایجاد تفرقه بین آن‌ها می‌شود، اجتناب به‌عمل می‌آید.

با توضیحاتی نیز که در اصل دوم و سوم(7) از وحدت و کثرت صورت ارائه می‌شود، هدف نهایی عرفان حلقه، رسیدن به وحدت عالم انسانی معرفی می‌گردد؛ درصورتی‌که عرفان اسلامی یگانه هدفش رسیدن به توحید ناب الهی است.[11] بنابراین فاصله اهداف از ممکن تا واجب، از مخلوق تا خالق، از زمین تا آسمان است و این مسئله باعث می‌شود که عرفان کیهانی، برخلاف عرفان اسلامی که خدا محور و الهی است عرفانی انسان‌محور و مادی باشد.

موضوع عرفان کیهانی

طاهری پس از تعریف عرفان کیهانی و بیان غایت و هدف آن، در اصل چهارم، موضوع آن را چنین معرفی می‌کند:

همۀ انسان‌ها می‌توانند در هوشمندی و شعورِ حاکم بر جهان هستی به توافق و اشتراک نظر رسیده، پس از آزمایش و اثبات آن، به صاحب این هوشمندی که خداوند می‌باشد، برسند، تا این موضوع، نقطه مشترک فکری بین انسان‌ها شده و قدرت و تحکیم پیدا نماید؛ بنابراین، عامل مشترک فکری بین همۀ انسان‌ها و یا به‌عبارت‌دیگر، زیربنای فکری همه انسان‌ها، شعور حاکم بر جهان هستی و یا شعور الهی است. در این تفکر و بینش، این عامل مشترک، «شبکه شعور کیهانی» نامیده می‌شود.[12]

آنچه در خصوص این اصل قابل تأمل است اینکه موضوع عرفان (نظری) اسلامی، وجود حق سبحانه،[13] ذات حق‌تعالی، صفات و افعال او[14] و وجود مطلق لابشرط مقسمی[15] است که از راه شهود و دریافت حضوری حاصل می‌شود؛[16] اما موضوع عرفان کیهانی «هوشمندی و شعور حاکم بر جهان هستی»، یعنی«شبکه شعور کیهانی» است که وجودش از طریق آزمایش اثبات می‌شود و در پی آن از راه استدلال به وجود خداوند پی برده می‌شود؛ بنابراین، عرفان کیهانی از نظر موضوع و روش با عرفان اسلامی متفاوت است.

مسائل عرفان کیهانی

ازآنجاکه موضوع عرفان اسلامی «حق تعالی» است، در پی آن مسائل این علم بر گرد این محور شکل خواهند گرفت و مهم‌ترین مسائل این علم، بحث از حق است، نه از حيثيت ذات، بلكه از جهت ارتباط او با کثرت‌ها، و اين به معناي بحث از كيفيت ظهور و صدور خلق از حق و چگونگي بازگشت و رجوع آنها به اوست؛[17] اما مسائل عرفان کیهانی برمدار شعور کیهانی و چگونگی ارتباط با آن در جهت ایجاد وحدت در عالم انسانی و اجتناب از کثرت، تفرقه و خودخواهی شکل می‌گیرد؛[18] بنابراین آنچه که با عنوان «كيفيت ظهور و صدور خلق از حق» از «مسائل» عرفان اسلامی است، در عرفان کیهانی «موضوع» این علم به‌شمار می‌رود.

هستی‌شناسی عرفان کیهانی

از اصل پنجم تا اصل یازدهم کوشش می‌شود تا به مسائل این عرفان یعنی «مباحث هستی‌شناسانه» پرداخته شود؛ چنان‌که در اصل پنجم آمده است:

جهان هستی از حرکت آفریده شده است؛ ازاین‌رو جلوه‌های گوناگون آن نیز ناشی از حرکت بوده و چون هر جلوه‌ای که ناشی از حرکت باشد، مجازی است؛ درنتیجه، جهان هستی نیز مجازی می‌باشد و چون هر حرکتی نیاز به محرک و عامل جهت‌دهنده دارد، لذا این عامل حاکم بر جهان هستی، آگاهی و یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی می‌باشد که آن را «شبکه شعور کیهانی» می‌نامیم؛ بنابراین، جهان هستی وجود خارجی ندارد و تصویری مجازی از حقیقت دیگری بوده و در اصل از آگاهی آفریده شده است و اجزای آن مطابق شکل زیر می‌باشد.

نظر به اینکه هوشمندی حاکم بر جهان هستی، می‌بایست خود از جایی ایجاد شده و در اختیار منبعی باشد، این منبع را صاحب این هوشمندی دانسته، «خدا» می‌نامیم.[19]

اما نکاتی که درباره این اصل باید مورد توجه قرار بگیرد عبارت‌اند از:

جهان مادی

الف) منظور از جهان هستی چیست؟عالم ماده و یا اعم از آن؟ با توجه به دلایل زیر می‌توان دریافت که مقصود ایشان از جهان هستی، عالم ماده است.

نخستین دلیل اینکه «جهان هستی از حرکت آفریده شده است»؛ چراکه اگر منظور، حرکت فلسفی، یعنی اعم از حرکت فیزیکی باشد، چيزى كه این حركت را می‌پذیرد، نه مى‏تواند قوۀ محض و فاقد هرگونه فعليتى باشد و نه مى‏تواند فعليت محض و فاقد هرگونه قوه‏اى باشد؛ بلكه بايد امرى مركب از بالفعل و بالقوه باشد. يگانه موجودى كه مركب از دو حيثيت بالفعل و بالقوه است،«جسم» می‌باشد؛ بنابراين، مجردات، يعنى ذات واجب تعالى و عقول مجرده، متحرك نيستند، چون «بالفعل من كل جهة» هستند. هيولاى اولى‏ هم نمى‏تواند موضوع مستقلِ حركت باشد؛ چون «بالقوة من كل جهة» است؛ همچنين صورت جسميه يا صورت نوعيه، مجزاى از هيو و ماده نیز متحرك نيستند؛ پس چه چيزى متحرك است؟ آن چيزى كه مركب از ماده و صورت، از «مابالقوه» و «مابالفعل» كه نامش جسم ‏است.[20]

همچنین اگر منظور، حرکت فیزیکی باشد، مسئلۀ مادی بودن جهان هستی از فرض فلسفی آن، روشن‌تر خواهد بود.

با توجه به تحلیل‌هایی که نویسنده از جهان هستی ارائه می‌دهد، می‌توان دریافت که منظور وی همان حرکت فیزیکی است؛ چراکه محرک و عامل حاکم بر جهان هستی را شبکه شعور کیهانی می‌داند، همان‌طورکه می‌دانیم کیهان در لغت به عالم مادی اطلاق می‌شود(8) و از سوی کیهان‌شناسی یکی از زیرشاخه‌های علم فیزیک است؛ بنابراین، آن عامل آگاه و هوشمند، حاکم بر کیهان و عالم ماده است که این شکل نیز آن را تأیید می‌کند:

دلیل دیگر، نکته‌ای است که در اصل دهم به آن می‌پردازند:

جهان هستی فاقد شکل و منظرۀ ثابت بوده، هر ناظری آن را بسته به سرعت حرکتش در فضا و فرکانس چشمش به شکلی می‌بیند. اگر ناظر، وجود نداشته باشد، جهان هستی نیز وجود نخواهد داشت. هر چشمی (انسان، حیوان...) به گونه‌ای طراحی گردیده که جهان هستی را به شکل خاصی برای صاحب آن متجلی سازد و چشم است که تصویر مجازی ناشی از حرکت ذرات را به ناظر گزارش می‌دهد. اگر فرکانس چشمی بی‌نهایت باشد، چیزی را در جهان هستی مشاهده نخواهد کرد.

همان‌طورکه می‌بینید تمام مطلب به‌ویژه واژگانی که بر آنها تأکید شده‌اند، به صراحت گویای مادی بودن جهان هستی است؛ افزون بر این مباحث تفصیلی نویسندۀ یاد شده در کتاب انسان از منظری دیگر در تبیین مجازی بودن جهان هستی، کاملاً ناظر به فیزیک کوانتوم بوده و در آنجا به مادی بودن جهان هستی مد نظر خود تصریح کند.[21]

بهترین دلیل بر این مدعی این است که اصل پنجم در کتاب عرفان کیهانی(حلقه) را در کتاب انسان از منظری دیگر این‌گونه بیان کرده است:

اصل، جهان هستي مادي از حركت آفريده شده است. ازاين‌رو جلوه‌هاي گوناگون آن نيز ناشي از حركت بوده و چون هر جلوه‌اي كه ناشي از حركت باشد، مجازي است، درنتيجه جهان هستيِ مادي نيز مجازي است. هر حركتي نيز نياز به محرك و عامل جهت‌دهنده دارد؛ اين عامل، آگاهي و يا هوشمندي حاكم بر جهان هستي است كه آن را شبكه شعور كيهاني مي‌ناميم[22]

همان‌طورکه مشاهده می‌شود وی به صراحت جهان هستی را تماماً مادی معرفی می‌کند ؛ از این‌رو با توجه به روشن شدن مسئله از ارائه دلایل گوناگون دیگر خودداری می‌کنیم. البته ایشان در اصل نهم،(9)جهان هستی را با عباراتی مبهم، به‌گونه‌ای تبیین می‌کند که می‌توان آن‌ را فراتر از عالم مادی نیز تفسیر کرد؛ اما تصریحات و ادله پیشین، اجازه چنین برداشت و تفسیری را نمی‌دهند.

جهان مجازی

ب) منظور از مجازی بودن چیست؟ آیا به معنای تصور ذهنی، خیال و نبود است؟ یا به مفهوم مجاز نسبی، شدت و ضعف وجودی، بود و نمود، و حقیقت و تجلِّی می‌باشد؟ از توضیح‌‌ها و استدلال‌های تفصیلی نویسنده مبنی بر مجازی بودنِ جهان هستی در کتاب انسان از منظری دیگر،(10)می‌توان دریافت که مقصود از مجازی بودن، تصور و خیال ذهنی، خطای ذهن و نبودن وجود خارجی است.

نکتۀ بعد، ناسازگاری این اصل با اصل ششم است که شعور کیهانی را نیز مجازی معرفی می‌کند:

چراکه در اصل پنجم، وی هر چیزی را که حرکت داشته باشد، مجازی و فاقد حقیقت دانسته و شعور کیهانی را حقیقی و درنتیجه فاقد حرکت می‌داند؛ اما در اصل ششم شعور کیهانی مجازی دانسته شده است که نتیجۀ قهری آن بنابر استدلال‌های پیشین، حرکتمند بودن آن خواهد بود که این یعنی تناقض(شعور کیهانی هم حرکت دارد و هم حرکت ندارد).

و با مسامحه، دست‌کم ایرادی که به این دیدگاه وارد می‌شود ابهام در تعبیره است؛ چراکه بالاخره نمی‌توان دریافت که مجاز مد نظر ایشان، مجاز حقیقی، یعنی وجود خارجی نداشتن است یا مجاز نسبی.

اشکال دیگر این است که در تمامی تحلیل‌ها و دیدگاه‌ها، به دو عنصر حرکت(جهان هستی) و محرک(شعور کیهانی) توجه شده است؛ غافل از اینکه عنصر سومی دیگری بنام متحرک نیز مطرح است؛ بنابراین باید واقعیت و حقیقتی وجود داشته باشد تا با به حرکت در آمدن آن به‌واسطه محرک، جلوه‌هایی را از خود به‌جا گذارد؛ پس جهان هستی تماماً مجازی نیست؛ بلکه باید وجود خارجی و حقیقتی عینی نیز داشته باشد.

تعارض دیگر این دیدگاه با مطالبِ اصل دهم است:

«جهان هستی فاقد شکل و منظره ثابت بوده، هر ناظری آن را بسته به سرعت حرکتش در فضا و فرکانس چشمش به شکلی می‌بیند. اگرناظر وجود نداشته باشد، جهان هستی نیز وجود نخواهد داشت. هر چشمی (انسان، حیوان...) به گونه‌ای طراحی گردیده که جهان هستی را به شکل خاصی برای صاحب آن متجلی سازد و چشم است که تصویر مجازی ناشی از حرکت ذرات را به ناظر گزارش می دهد.

اگر فرکانس چشمی بی‌نهایت باشد، چیزی را در جهان هستی مشاهده نخواهد کرد؛ چرا که:

نخست اینکه: اگر وجود داشتن یا نداشتن جهان هستی در گرو ناظر و ذهن اوست (ایدئالیسم یا ذهن‌گرایی)،[23] بنابراین جهان هستی واقعیت بیرونی و خارجی نیز ندارد تا از حرکت آفریده شده باشد؛ پس این سخن که جهان هستی از حرکت افریده شده است، چه معنایی خواهد داشت؟ و شعور کیهانی به‌عنوان عامل ایجادی چه نقشی دارد؟

دوم اینکه نویسنده در این اصل، وجود ذراتی را می‌پذیرد که تصاویر مجازی ناشی از حرکت آنهاست؛ بنابراین به اجمال حقیقتی در جهان هستی وجود دارد که از حرکت آفریده نشده است؛ حال این پرسش مطرح می‌شود که عامل ایجاد کنندة اینها چیست؟ شعور کیهانی که نمی‌تواند باشد؛ چراکه این شعور، نظر وی فقط نقش محرِک و جهت‌دهی را دارد.

سوم اینکه برابر دیدگاه وی همه‌چیز در جهان از جمله انسان مجازی‌اند پس چگونه در جهانِ مجازاندرمجاز، ایشان این مسائل را به عنوان حقایقی تردیدناپذیر (نه واقعیتی خیالی) بیان می‌کنند (نظریۀ پارادوکسیکال)؟

شعورکیهانی

ج) منظور از شبکه شعور کیهانی چیست؟ و چه دلیلی بر آن وجود دارد؟

پرسش از چیستی شبکه شعور کیهانی در این عرفان، سوالی بی‌پاسخ است؛ چراکه تعبیرهای به‌کاربرده‌شده دربارة این حقیقت ادعایی، چنان گوناگون و متفاوت‌اند که شناخت و تصویر روشنی از آن به مخاطب ارائه نمی‌شود. به نمونه‌هایی از این تعابیر می‌توان به ابعاد آنچه گفته شد پی برد:

آگاهی وهوشمندی حاکم برجهان‌هستی؛[24]شعور وآگاهی خداوند؛[25]شعورکیهانی؛[26]شبکه شعورکیهانی؛[27]روح‌القدس؛[28]جبرئیل؛[29]یدالله؛[30]ميل دروني هرذره؛[31]شبكه مثبت؛[32]رحمت‌ عام الهي؛[33]روح‌الامين؛[34]نيرو وقدرت الهي كه بانام «قائم» و «دائم» درعالم جاري است؛[35]شبکه شعورالهی.[36]

جالب اینکه وی در اصل بیست‌وهفتم بر این باورست که: «هیچ‌کس حق معرفی این اتصال را با نام دیگری غیر از شبکه شعور کیهانی و یا شعور الهی ندارد؛ چرا که این کار فریب دیگران بوده و باعث سوق دادن آنان به سمت غیر از خدا (اصل اجتناب از مِن دون الله) و انحراف همگان خواهد شد.[37]

سوال دیگری که بر فرض پذیرفتن استدلال‌های نویسنده مطرح می‌شود، این است که به چه دلیل عامل ایجاد جهان، شبکه شعور کیهانی است؟ و از کجا، این تنها عامل بوده و عوامل دیگری دخالت ندارند؟ از این‌رو باید آن را نویسنده هیچ‌گونه دلیل تجربی، عقلی، نقلی و یا شهودی روشنی بر این سخن ارائه نکرده ادعایی بدون دلیل دانست.

البته در اصل سیزدهم و چهاردهم، به نکاتی اشاره شده که الهام‌بخش ادعای شهود است:

عرفان کیهانی (حلقه) از دو بخش نظری و عملی تشکیل می‌گردد که بخش نظری، بر روی پلۀ عقل و بخش عملی بر روی پلۀ عشق قرار دارد که در این بخش از هیچ‌گونه ابزاری استفاده نمی‌نماید.[38]

عرفان عملی، عبارت از شناخت حقیقت جهان هستی از راه کشف و شهود است. به‌عبارت‌دیگر، دنیایی است بدون ابزارهای عقلانی، و ادراکات آن باید از ارتباط و اتصال با ماورا و کسب آگاهی حاصل شود.[39]

همچنان که وی با بیان همین دیدگاه در «کتاب انسان از منظری دیگر» معتقد است که فرادرماني، نوعي درمان مكمل بوده و ماهيتي كاملاً عرفاني دارد و شاخه‌اي از عرفان كيهاني (حلقه)به‌شمار مي‌آيد؛ و می‌افزاید که اين رشته با پیشینه‌ای سي‌ساله، بنابر ادراک‌های شهودي استوار بوده، و از سوی نگارنده (محمدعلي طاهري) بنيان‌گذاري شده و اصول آن کاملاً با عرفان ايران منطبق است.[40]

به رغم آنچه گفته شد، با درنظرگرفتن این عبارت از ایشان که:هوشمندي، قابل سنجش و قابل رؤيت نیست؛ و فقط می‌توان اثر آن را در بدن متوجه شد و گزارش داد؛ چرا که فرد در حالت اتصال، فقط شاهد و ناظر بوده تا مشاهده كند كه هوشمندي بر روي وجود او چه كاري انجام مي‌دهد،[41] مشخص می‌شود که در خصوص تکنیک فرادرمانی و آثار برجا مانده از آن در بدن (ديدن رنگ‌ها، نورها، احساس حركت و فعاليت نوعي انرژي در بدن و همچنين از طريق گرم‌شدن، دردگرفتن، تيركشيدن، ضربان، تشنج و... غيره[42] ادعای شهود می‌شود نه عنصر اصلی که «هوشمندی حاکم» یا «شعور کیهانی» است.

میزان صحت

از جمله مباحث مهم هر دانشی که از روش معرفتی ویژه برای شناخت حقایق خارجی بهره می‌جوید، برخورداری از ملاک‌های لازم برای ارزیابی ادعاهای مطرح شده براساس آن روش، و میزان قابل اعتماد بودن آن در دستیابی به دانشی مطابق با واقع است؛ از این‌رو بر فرض پذیرش ادعای شهود مطرح شده، چه میزانی برای سنجش صحت این کشف و شهود وجود دارد؟ همان‌گونه که می‌دانیم در عرفان اسلامی سه میزان برای علم عرفان وجود دارد که دست‌کم پژوهشگران این حوزه درد و میزان نخست اتفاق نظر دارند؛ این میزان‌ها عبارتنداز:

1. میزان عام یا شریعت؛(11)

2. میزان خاص مبتنی بر تجربه‌های استاد و پیر سلوک البته آنچه استاد در اختیار شاگرد قرار می‌دهد نیز برگرفته از شریعت بوده و بی‌ارتباط با آن نیست؛ ازاین‌رو، این میزان نیز به گونه‌ای بر میزان نخست استوار است؛)

3. عقل، که تنها در منابع متأخر عرفانی آمده است.[43]

با توجه به مبانی عرفان، مورد بحث شریعت نمی‌تواند به‌عنوان ملاک مورد استفاده قرار گیرد؛ چرا که دین و مذهب در این عرفان هیچ نقش و دخالتی ندارد؛(12) تجربه‌های استادان و پیران سالک دیگر نیز اعتباری نخواهند داشت؛ چرا که این شهود، تنها ویژۀ نویسنده بوده و پیشینه‌ای در گذشته نداشته است[44] و برابر آن هرگونه شهودی دیگر، جز مشاهدات عرفانی نویسنده فریب بوده(13)و این مشاهدات هم فقط از طریق ایشان برای دیگران امکان‌پذیر می‌شود؛[45] از این منظر، عقل نیز به دلیل دو شرط مهم و کلیدی «شاهد و نظاره‌گر بودنِ»صرف در ان عرفان[46]نقشی روشن و مشخص در بُعد نظری عرفان یاد شده نداشته و جز نامی شعارگونه، جلوۀ دیگری ندارد؛ بدین‌ترتیب باید گفت که محوری‌ترین عنصر این عرفان، مدعایی بدون دلیل روشن است.

گستره جهان هستی

در اصل هشتم آمده است: «تصویرمحدودیت برای خداوند، محال است و وجود او نامحدود می‌باشد؛ بنابراین، تجلیات او نیز باید نامحدود باشد؛ درنتیجه، جهان هستی نامحدود است». شکل قیاس برهانی این اصل چنین می‌شود: خدا نامحدود است (صغری) هرچیزی هم که نامحدود باشد، تجلی و تصویرش نامحدود خواهد بود (کبری) پس تجلی خدا نامحدود است؛ جهان هستی نیز تجلی خداست؛ پس جهان نامحدود می‌باشد.

همان‌طور که ملاحظه می‌شود، حدوسط در صغری «نامحدودیت وجودی» است، اما در کبری حدوسط «نامحدودیت عددی»(14) می‌باشد؛ بنابراین حدوسط عیناً تکرار نشده است؛ از این‌رو این قیاس از نگاه منطقی باطل و غیر مُنتِج می‌باشد.

اصول عرفان کیهانی

نویسنده در اصل دوازدهم درصدد تبیین جایگاه والای شعور کیهانی در منظومۀ معرفتی و عقیدتی ارائه شده خود بوده و با یک تقسیم‌بندی جدید و ابداعی، مهم‌ترین اصل اعتقادی را باور به شعور کیهانی و کارکرد آن معرفی می‌نماید:

اعتقادات افراد به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم می‌شود: زیربنا بخش اشتراک فکری همۀ انسان‌ها بوده، همان‌گونه که در بخش نظری و عملی عرفان کیهانی (حلقه) به اثبات می‌رسد، شعور الهی و یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی است که در این شاخه عرفانی مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد؛ روبنای فکری نیز شامل دستورالعمل‌های ادیان و مذاهب، و تعاریف و راه‌های مختلف رسیدن انسان به تعالی است، که آن نیز خود می‌تواند به دو بخش اشتراکی و اختصاصی تقسیم شود.

در عرفان کیهانی (حلقه)، زیربنای فکری انسان مورد بررسی اصلی قرار گرفته، در مورد روبنای فکری اشتراکی، تعاریفی پیشنهاد می‌نماید و با بخش اختصاصی روبنای فکری انسان‌ها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک مختلف است، برخورد و مداخله‌ای ندارد. درواقع، عرفان کیهانی (حلقه)، شعور الهی را به‌طور نظری و عملی ثابت نموده، ازاین‌طریق وجود صاحب این هوشمندی، یعنی خداوند را به اثبات می‌رساند و در واقع این عرفان، منجر به خداشناسی عملی می‌گردد.[47]

نخستین نکته‌ای چیزی که در این اصل نیز خودنمایی می‌کند بهره‌جستن از ادبیاتی مبهم است؛ چراکه مشخص نیست منظور ایشان از زیربنا و روبنا چیست؟ آیا منظور از زیربنا اصول اعتقادی و جهان‌بینی بوده و منظور از روبنا ایدئولوژی یا همان برنامه‌ها و دستورالعمل‌های مبتنی بر جهان‌بینی و اصول بنیادین است؟ که اگر این‌گونه باشد پس چرا اعتقادات را به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم کرده‌اند؟ و چرا اعتقادات دینی و مذهبی را روبنا معرفی نموده‌اند؟

از آنجاکه هر بنایی لزوماً از ساختاری بنیادی و زیرین و ساختار و سازه‌ای رویین تشکیل می‌شود و تناسب بین آن‌دو، امری ضروری است، در بنای عرفان حلقه فقط زیربنا اهمیت داشته و توجه به آن ضروری دانسته شده است، اما روبنا امری غیرضروری و بی‌اهمیت معرفی شده و در حد پیشنهاد می‌باشد؟ یعنی در بنای عرفان کیهانی هر روبنایی ولو اینکه تناسبی نداشته باشد و با زیربنا در تضاد و تناقض باشد مورد استفاده قرار می‌گیرد!!!! به تعبیر دیگر یک انسانی که اعتقاد و باوری به خدا ندارد و یا قائل به شرک می‌باشد و یا... می‌تواند به شعور کیهانی که بنابر نظر نویسنده منجر به خداشناسی می‌شود، همزمان اعتقاد و باور داشته باشد.[48]

نکته دیگر اینکه چرا شعور کیهانی تنها عامل مشترک فکری انسانهاست؟ و آیا نقطه اشتراک دیگری بین انسان‌ها وجود ندارد؟آیا ادیان و مذاهب مختلف به‌ویژه آیین‌های الهی و اسلام که از نظر ایشان اموری روبنایی هستند، به عامل یا عوامل وحدت‌بخش توجه نداشته‌اند؟ و از این جهت کاستی دچار کاستی‌اند؟ بنابر نظر ایشان حتی در امور روبنایی هم تمامی ادیان و مذاهب، دارای کاستی‌اند که ایشان با پیشنهادهای خود در صدد رفع آنها یا جایگزینی می‌باشند!!؟؟

از اصل سیردهم تا شانزدهم، نویسنده به تقسیمات علم عرفان به دو بخش نظری و عملی اشاره نموده و با تعابیر و اصطلاحات جدید، در صدد تبیین آنها بر می‌آید.

2. رویکرد عملی عرفان حلقه

تا بدینجا نویسنده، بیشتر به ابعاد نظری عرفان حلقه توجه داشته و از اصل هجدهم تا چهل‌ونهم بخش عمومی اساسنامه به بُعد عملی این عرفان می‌پردازند و با توجه به اینکه بخش قابل توجه‌ی از این اصول، همچون اصول گذشته دارای اشکالات کلیِ ابهام در تعبیرها، ناهماهنگی و ناسازگاری بین یکدیگر است، می‌کوشیم تا برای جلوگیری از تکرار و طولانی شدن نوشتار، تنها به اصولی که دارای اشکالات جدی‌تری هستند، بپردازیم.

اتصال به شعور کیهانی

در این بخش مهم‌ترین عنصر عرفان حلقه، اتصال به حلقه‌های شعور کیهانی یا «شبکۀ مثبت»[49] معرفی می‌شود که تماماً در اختیار مرکزیت کنترل و هدایت جریان حلقه (به ظاهر شخص نویسنده) است که از راه مربیان (مَستِرها) به کاربران ـ پس از نوشتن سوگندنامه‌ای که نقش لایه محافظ در مقابل «شبکه منفی»[50] را دارد ـ تفویض می‌شود؛[51] هدف از تشکیل این حلقه ـ که دست‌کم دارای سه عضو (مربی، کاربر، شعور کیهانی) است ـ دریافت فیض از جانب خداوند و بهره‌مندی از رحمت عام الهی می‌باشد[52] و هیچ‌کس حق معرفی این اتصال را با نام دیگری غیر از شبکه شعور کیهانی و یا شعورالهی نداشته و این کار فریب دیگران به‌شمار می‌رود و باعث سوق آنها به سمت غیر از خدا (اصل اجتناب از غیرخدا) و انحراف همگان خواهد شد[53]

شبکۀ مثبت و منفی

از نگاه تمامی اطلاعات ماورایی که انسان به‌دست می‌آورد، یا از شبکه مثبت است و یا از شبکه منفی؛ اطلاعات شبکه مثبت، انسان را در جهت کمال هدایت نموده و راه رسیدن به وحدت با جهان هستی را به او می‌نمایاند و از پیامدهای این هدایت، دست‌یابی به شادی درونی، آرامش و... است.

هرگونه اطلاعاتی که نقض‌کننده عدالت الهی و ستارالعیوب بودن پروردگار بوده و باعث برهم‌زدن امنیت خصوصی دیگران شود و ایجاد کثرت نماید، از شبکه منفی است .

از پیامدهای استفاده دانسته یا ندانسته از اطلاعات شبکه منفی، رسیدن به اضطراب و ناآرامی، افسردگی، ناامیدی، غم و اندوه، احساس تنهایی و... است.[54]

شرط اتصال به شعور کیهانی

در عرفان کیهانی (حلقه)، عوامل انسانی، ویژگی‌های فردی، وضعیت جغرافیایی و اقلیمی، امکانات و توان‌های فردی و... نقشی در ایجاد اتصال و دریافت‌های ماورایی ندارند[55] وهرانسانی صرف‌نظر از نژاد، دین و ملت، تحول‌خواه و کمال‌پذیر بوده، می‌تواند در صراط مستقیم (عرفان کیهانی) قرار بگیرد؛[56] تنها شرط حضور در حلقۀ وحدت، «شاهد» بودن است: شاهد، کسی است که نظاره‌گر و تماشاچی بوده و در حین نظاره هیچ‌گونه قضاوتی نداشته، و هرگونه اتفاقی را که در حلقه مشاهده نمود، زیر نظر داشته و در حین مشاهده از تعبیر و تفسیر، جدا باشد.[57]

فرادرمانی

درمانگری، به‌عنوان یک روش تجربی برای درک عرفانی موضوع کمال (شعور کیهانی)، مورد استفاده قرار می‌گیرد.[58]

نام شاخۀ درمانی در این مکتب عرفانی «فرادرمانی» است؛ این نام از دیدگاه این مکتب نسبت به انسان که فراکل‌نگری(15) نام دارد، گرفته شده است.[59] نظر به اینکه درمان توسط شعور کیهانی صورت می‌گیرد، درمانگر حق ندارد هیچ نوع از انواع بیماری‌ها را غیرقابل‌علاج بداند[60] و «بُعد زمان و مکان بر آن حاکم نبوده و درمان از راه دور و نزدیک توسط آن امکان‌پذیر می‌باشد.[61]

نسبت عرفان کیهانی با عرفان اصیل اسلامی

با توجه به آنچه گذشت از مقایسه عرفان کیهانی با عرفان اصیل اسلامی می‌توان به نتایجی کلی زیر دست یافت: الف) عنصر اصلی در عرفان اسلامی «شناخت خداوند و ارتباط معنوی» با اوست؛ درحالی‌که در عرفان حلقه، عنصر اصلی «شناخت شعور کیهانی و اتصال حلقه‌ای» به آن می‌باشد.

ب) در عرفان اسلامی شناخت خداوند و ارتباط با او تماماًً در اختیار و انتخاب فرد سالک، با پیروی از شریعت الهی انبیا صورت می‌گیرد؛ اما در عرفان حلقه، شناخت شعور کیهانی و اتصال به آن در اختیار مرکزیت کنترل و هدایت جریان حلقه و از طریق مربیان بوده و فرد خود، نقش چندانی ندارد.

ج) از آنجا که رحمت عام الهی که به نوعی مورد ادعای عرفان کیهانی است ­مقتضای ربوبیت عامۀ خداوند متعال بوده و همه موجودات از جمله انسان ـ چه مومن و چه کافر ـ را شامل می‌شود، طبیعی است که شرطی جز برخورداری از نعمت وجود و هستی نداشته باشد؛ اما رحمت خاص الهی که مورد توجه عرفان اصیل اسلامی است و قرب الهی را در پی دارد، به انسان مومن اختصاص دارد که از دو شرط اصلی ایمان و عمل صالح در سایه صبر و استقامت (عبودیت) برخوردار است؛[62] از این‌رو انسان در دست‌یابی به رحمت عام الهی که تجلی روشن آن در تکوین می‌باشد، نقشی بسزا نداشته، اما در جلب رحمت خاص الهی که تجلی یافته از تشریع و تبعیت از آن می‌باشد، نقشی اساسی و کلیدی دارد.

د) کمال و غایت اصلی عرفان کیهانی، بهبود زندگی مادی انسان(بعد تکوینی) از راه ایجاد زندگی آرام و وحدت‌بخش با کار درمانگری است؛ اما در عرفان اصیل اسلامی، تعالی زندگی روحانی (بعد ملکوتی) از راه عبودیت و عبادت[63] در جهت قرب الهی صورت می‌گیرد.

هـ) در عرفان کیهانی، امور ماورایی در خدمت دنیای انسان قرار دارد؛ اما در عرفان اسلامی، امور دنیایی در خدمت ماورایی شدن انسان است و بدین خاطر عرفان کیهانی منتهی به درمانگری و طبابت شده و مانند اختراع‌ها و اکتشاف‌های مادی، حق انحصاری پیدا کرده و برای استفاده نیاز به دریافت مجوز دارد.

و) متناسب با رویکرد درمانگری در بُعد عملی عرفان کیهانی، همه کلیدواژه‌ها و اصطلاحات آن رنگ مادی و درمانی به‌خود می‌گیرد:

شبکه شعور کیهانی، جهان دوقطبی، کاربر، مرکزیت کنترل، اتصال به حلقه‌ها، متصل‌کننده، متصل‌شونده، درمانگری، درمان، بیمار، درمانگر، نظاره‌گر، شبکه مثبت، شبکه منفی، فرادرمانی، فراکل‌نگری، کالبدهای مختلف، مبدل‌های انرژی، کانال‌های انرژی، شعور سلولی، فرکانس مولکولی، دریافت لایۀ محافظ، تشعشعات منفی، تشعشعات شعور معیوب سلولی، موجودات غیرارگانیک، بیماری، درمان از راه دور و نزدیک و...[64]

به‌ نظر می‌­رسد مدل عرفانی آقای طاهری به رغم تلاش برای مشابه‌سازی، با عرفان اصیل اسلامی، دارای تفاوت‌ها و تعارض‌های جدی است؛ چرا که در عرفان اصیل اسلامی «سیروسلوک عرفانی» چیزی جز همان راه‌ورسم بندگی کامل (ریاضت‌های شرعی) در برابر حق‌تعالی نیست. هنگامی که انسان بندۀ خالص(عاشق و فانی) خداوند گردد، دو چیز به او عنایت می‌­شود: «معرفت» و «کرامت». معرفت، حقایقی است که از آن در عرفان نظری بحث می‌شود و کرامت، همان خوارق عادت‌هایی است که از اولیای خداوند بروز می‌یابد؛ البته در این میان، عارفان، همواره تأکید کرده‌اند که «معرفت» مهم‌تر است و توجه به کرامت‌ها را از دام‌های شیطان در مسیر سالک الی‌الله دانسته‌اند. به همین دلیل، آنان «عبد کامل» را کسی دانسته‌اند که از معرفت کامل برخوردار باشد؛ نه آن کس که بیش‌ازهمه، از وی خوارق عادت سر زند؛ از همین‌رو، عارفانی که معرفت تام دارند؛ چون به نظام احسن الهی و اسباب آن علم دارند، از ظهور خوارق عادت‌ها ـ جز به اذن الهی ـ خودداری می‌کنند و معرفتشان سبب می‌شود تا از کرامت خود چشم پوشند؛[65] اما در عرفان کیهانی دقیقاً بالعکس است: تمام توجه عملاً به یک روش غیرعادی و خارق عادت‌گونه از نوع درمانگری و شفابخشی بوده و سهم معرفت و بندگی جز عبارت‌هایی شعارگونه چیز دیگری نیست.

درمان یا عرفان

در پایان می‌توان نتیجه گرفت که اساساً ابداع نویسنده، تنها یک فن درمانی و طب مکمل بوده و اظهارنظر درباره این بخش از ادعای ایشان به عهده مراکز و موسسات درمانی است.(16) با فرض اینکه حصول درمان حقیقی توسط یک معنویت نوپدید مورد تأیید علم پزشکی قرار گرفته و مشاهدات تجربی، بر آن صحه گذارند، باز هم نمی‌توان این امر را گواهی بر درستی جهان‌بینی و حقانیت دعاوی غایی آن دین یا معنویت دانست؛ زیرا لازم می‌تواند اعم از ملزوم باشد؛ به‌عبارت دیگر، درمان ممکن است از منشأهای دیگری غیر از آنچه ادعا می‌شود، صورت‌گرفته باشد. برای نمونه، احتمال دارد برخلاف جهان‌بینی ادعایی مبنی بر وجود انرژی کیهانی، حلقه‌های آسمانی و... مسئله شفایابی و درمان، تنها ناشی از تلقین روان‌شناختی باشد، یا براساس جهان‌بینی‌های مابعدالطبیعی، از نیروهای اهریمنی، اجنه و اموری از این دست سرچشمه گرفته باشد.

امروزه گروه‌های معنویت‌گرای نوپدید، غالباً با ارائه یک جهان‌بینی کاملاً ادعایی بدون هرگونه پشتوانه استدلالی ـ عقلی و تنها با اتکا بر کارکردهایی مانند درمان و شفا، در صدد موجه‌ساختن خویش هستند. کارکردهایی که در میان انسان‌های امروزین، خواهان فراوان دارند.[66]

پانوشت:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

vr.maleki8@gmail.com_کارشناس ارشد مرکز تخصصی فرق و مذاهب اسلامی حوزه علمیۀ قم .[1]

[2]. مرندی سید علیرضا و فریدون عزیزی، زمستان 1389، ص 13-16.

[3]. شامل 45 اصل.

[4]. شامل 38 اصل.

[5]. آل عمران،103.

[6]. طباطبائی، 1374، ج 3، ص 572.

[7]. مکارم شیرازی، 1374، ج 3، ص 29، طبرسی، 1372، ج 2، ص 805.

[8]. طاهری، 1388، ص 4.

[9]. آل عمران103.

[10]. طاهری، ص 4.

[11]. یزدان‌پناه، 1391، ص73.

[12]. طاهری، ص 4و5.

[13]. قونوی، 1374، ص6.

[14]. آملی، 1367، ص479.

[15]. جوادی آملی، 1372، ج 1، ص31.

[16]. یزدان‌پناه، ص73.

[17]. جوادی آملی، ص227 فناری، 1374، ج1، ص44.

[18]. طاهری، ص4و5.

[19]. همان، ص5.

[20]. مطهری، 1384، ج11، ص229؛ ج4، ص173.

[21]. طاهری، 1387، ص15.

[22]. همان، ص21 و 22.

[23]. مطهری، ج3، ص37.

[24]. طاهری، 1388، اصل5، ص5.

[25]. همان، اصل6، ص10.

[26]. همان، اصل 20، ص 7 و اصل47و48، ص9.

[27]. همان، اصل 4، ص 4 و اصل5، ص5 و اصل18، ص7 و..... .

[28]. همان، اصل 21 و 24، ص7.

[29]. همان، اصل24، ص7.

[30]. همان، ص 7، اصل 24 و بخش اختصاصی اصل 5، ص10.

[31]. طاهری، 1387، ص39.

[32]. همان، ص10.

[33]. همان، ص10و11و12.

[34]. همان، ص8.

[35]. همان، ص5.

[36]. طاهری، 1388، پیشگفتار، ص3.

[37]. همان، مقدمه، ص8.

[38]. همان، اصل13، ص6.

[39]. همان، اصل14، ص6.

[40]. طاهری،1387، ص58.

[41]. همان، ص62.

[42]. همان، ص58.

[43]. یزدان‌پناه، ص79.

[44]. طاهری، 1387، ص58.

[45]. طاهری، 1388، اصل18 و 19، ص 7.

[46]. همان، اصل 23، ص 7 و اصل 34و35، ص 8.

[47]. همان، اصل12، ص6.

[48]. همان، ص4 و اصل36، ص8.

[49]. طاهری، 1387، ص10.

[50]. همان،1387، ص10و99و100و106؛ 1388، اصل45، ص9.

[51]. همان، 1388، اصل 18و19، ص7.

[52]. همان، اصل20 و21، ص7.

[53]. همان، اصل27، ص8.

[54]. همان، اصل30، ص8.

[55]. همان، اصل31، ص8.

[56]. همان، اصل32، ص8.

[57]. همان، اصل23، ص7.

[58]. همان، اصل41، ص9.

[59]. همان، اصل42، ص9.

[60]. همان، اصل46، ص9.

[61]. همان، اصل47، ص9.

[62]. طباطبائی، ج8، ص357.

[63]. جوادی آملی، چاپ اول، ج2، ص408.

[64]. طاهری، 1388، اصل41-48، ص9.

[65]. یزدان‌پناه، ص69 و70.

[66]. حمیدیه، 1389، ص 208.

 

پی نوشت:

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

(1).(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ) (الروم، 30).

(2). اعتقادهای افراد به دو بخش زیربنا و روبنا تقسیم می‌شود؛ زیربنا بخش اشتراک فکری همه انسان‌ها بوده، همان‌گونه که در بخش نظری و عملی عرفان کیهانی (حلقه) به اثبات می‌رسد، شعور الهی و یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی است، که در این شاخه عرفانی مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. روبنای فکری نیز شامل دستورالعمل‌های ادیان و مذاهب و تعاریف و راه‌های گوناگون رسیدن انسان به تعالی است،که آن نیز خود می‌تواند به دو بخش اشتراکی و اختصاصی تقسیم شود. در عرفان کیهانی (حلقه)، زیربنای فکری انسان مورد بررسی اصلی قرار گرفته، درباره روبنای فکری اشتراکی، تعاریفی پیشنهاد می‌شود و با بخش اختصاصی روبنای فکری انسان‌ها که شامل اعتقادات و مراسم و مناسک گوناگون است، برخورد و مداخله‌ای ندارد.

(3). بخش اختصاصی عرفان کیهانی (حلقه)، صرفاً جهت اطلاع و بررسی در بخش روبنای فکری عمومی افراد پیشنهاد می‌گردد و هرکس مختار به پذیرش یا رد تمام یا بخشی از آن است.

(4).روي عن ابن مسعود عن النبي ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ أنه قال: «هذا القرآن حبل اللّه» و روي عن أبي سعيد الخدري عن النبي ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ أنه قال: «إني تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه تعالى حبل ممدود من السماء إلى الأرض، و عترتي أهل بيتي»( فخرالدين رازى 1420ق، ج 8، ص‏311). في أمالي شيخ الطائفه ـ قدس سره ـ باسناده الى عمر بن راشد عن جعفر بن محمد ـ عليهما السلام ـ في قوله (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً) قال نحن الحبل. عروسى حويزى، 1415ق، ج 1، ص 377.

(5). «برای روشن شدن ابعاد مختلف عرفان کیهانی(حلقه)، که عرفان ایرانی و اسلامی و بر خاسته از فرهنگ ماست، اصولی را در دو بخش عمومی و اختصاصی به عنوان اصول اساسنامه عرفان کیهانی (حلقه) بیان می کنیم» (طاهری، 1388، ص 4 ).

(6). سلسله موی دوست، حلقه دام بلاست     هرکه دراین حلقه نیست، فارغ ازاین ماجراست(سعدی)

(7). اصل دوم: عالم وحدت به عالمی اطلاق می‌گردد که ادراکی بوده، در آن انسان به درک تن واحده بودن جهان هستی می‌رسد. جهانی که همه اجزای آن تجلیات الهی محسوب می شود. در این حالت، انسان خود را با همه اجزای جهان هستی در ارتباط و یکتایی می‌بیند.

اصل سوم: عالم کثرت به عالمی گفته می‌شود که در آن، انسان‌ها از یکدیگر جدا شده‌اند، تا جایی که دنیای هر انسانی تنها محدود به خود بوده، خارج از خود را به رسمیت نمی‌شناسد و فقط به فکر خویشتن است و همه توجه او به حفظ منافع شخصی، زندگی مادی و زمینی‌اش معطوف می‌باشد. این روند، در انتها به درگیری با خویشتن منجر شده، تضادهای فردی به اوج می‌رسند. در عالم کثرت، هیچ دو انسانی نمی‌توانند یکدیگر را تحمل کنند.

(8). (اسم) [پهلوی: [gēhān< گیهان>[keyhān]

الف)جهان؛ روزگار؛ دنیا؛ عالم.
ب) نجوم) مجموع سیارات منظومۀ شمسی.
ج) نجوم) فضایی که ستارگان در آن قرار گرفته‌اند( عميد، ۱۳۸۹).

(9). «به علت نامحدود بودن تجلیات یار، جهان دو قطبی(جهانی که انسان می‌شناسد و در آن عمر زمینی خود را سپری می‌کند) نمی تواند تنها تجلی خداوند باشد؛ لذا این جهان صرفاً یکی از جهان‌های جهان هستی است؛ به‌عبارت‌دیگر، جهان هستی، به جهانی اطلاق می‌شود که خود متشکل از بی‌نهایت جهان‌های ناشناخته موازی یکدیگر است»(طاهری، ص 5).

(10). « جهان مجازي:

    فرض كنيد مطابق (شكل 1- الف) تيغه‌اي داريم كه مي‌تواند حول محور وسط آن بچرخد، اگر سؤال كنيم كه اين تيغه در حالت ثابت واقعيت وجودي دارد يا خير؟

 جواب اين پرسش مثبت است؛ زيرا اين تيغه، حادث شده و واقعيت دارد؛ حال اگر برابر (شكل 1ـ ب) اين تيغه را حول محور آن با سرعت به چرخش درآوريم، آنچه را كه مشاهده مي‌كنيم، استوانه‌اي است كه قطر قاعده‌ آن، قطر تيغه و ارتفاع آن، ضخامت تيغه خواهد بود (شكل-2).

    اكنون چنانچه پرسیده شود كه آيا اين استوانه واقعيت دارد؟ پاسخ به اين پرسش نيز مثبت خواهد بود؛ زيرا اين استوانه حادث شده و به‌وجود آمده است؛ بنابراين واقعيت دارد و اگر سؤال شود كه آيا اين استوانه، حقيقت نيز دارد؟

 پاسخ به اين پرسش منفي خواهد بود؛ زيرا چنين استوانه‌اي وجود خارجي نداشته و هر زمان كه تيغه را از حركت باز داريم، استوانه مورد بحث ناپديد مي‌شود؛ بنابراين استوانه يك حجم مجازي و ناشي از حركت تيغه است از این‌رو درست است كه اين استوانه واقعيت دارد، ولي فاقد حقيقت وجودي است.

به‌دنبال اين مشاهده و بررسي آن، به طرح پرسش‌های ديگري مي‌پردازيم:

ـ آيا جهان پيرامون ما واقعيت وجودي دارد؟

پاسخ به اين پرسش بي‌گمان مثبت است؛ زيرا ما وجود داريم و مي‌توانيم جهان هستي را مشاهده كنيم.

ـ آيا جهان پيرامون ما، حقيقت وجودي نيز دارد؟

 براي پاسخ به اين پرسش، به بررسي اجمالي و سريعي از ساختار جهان پيرامون خود، در حدي كه تاكنون قابل مشاهده و بررسي بوده است، مي‌پردازيم: مي‌دانيم كه جهان پيرامون ما از ماده و انرژي شكل گرفته است. درابتدا بخش ماده را كه شامل اجرام سماوي است زيرنظر گرفته و ساختمان آن‌ها را مورد مطالعه قرار مي‌دهيم. اين اجرام از مولكول‌ها و مولكول‌ها نيز از اتم‌ها تشكيل شده‌اند و اتم‌ها نيز به نوبه‌ خود از ذرات بنيادي و ضد ذرات آن‌ها شكل گرفته‌اند؛ اين سير تا منهاي بي‌نهايت در دل اتم ادامه دارد به‌گونه‌ای كه ابتدايي براي آن نمي‌توان يافت. همان‌گونه كه انتهايي نيز ندارد؛ چنان‌که به گفته شاه نعمت‌الله ‌ولي:

در محيطي بي‌كران افتاده‌ايم          نيسـت مـا را ابتـدا و انتـها

    اكنون به مطالعه‌ يك اتم به‌عنوان آجري از ساختمان آفرینش مي‌پردازيم و براي بررسي دقيق‌تر، آن را به اندازه‌ يك زمين فوتبال درنظر مي‌گيريم؛ در اين‌صورت اين اتم، هسته‌اي به اندازه يك توپ فوتبال خواهد داشت (شكل-3). اگر از فاصله‌اي دورتر به آن نگاه كنيم، كره عظيمي را مي‌بينيم كه يك زمين فوتبال دردل آن‌جاي مي‌گيرد. اينك به طرح سؤالي مي‌پردازيم: حجم وشكل اين كره‌ي عظيم، از كجا ناشي شده است؟

   در پاسخ بايد بگوييم كه اين حجم بر اثر حركت الكترون‌ها ايجاد شده است كه به آن «ابر الكتروني» گفته مي‌شود.

    ـ آيا وجود اين كره‌ي عظيم واقعيت وجودي دارد؟

    پاسخ، صددرصد مثبت است، زيرا اين كره حادث شده و واقعيت دارد؛ ولي آيا حقيقت وجودي نيز دارد؟

   چنانچه در يك لحظه حركت الكترون‌ها متوقف شود، اين حجم كه ناشي از حركت الكترون‌هاست، ناپديد شده و از مقابل چشمان ما محو مي‌شود و تنها هسته‌ آن كه به اندازه يك توپ فوتبال است، باقي مي‌ماند؛ پس نتيجه مي‌گيريم كه اين حجم وجود خارجي نداشته و ناشي از حركت بوده؛ در نتيجه مجازي است. حال با همين شيوه، هسته‌ اتم را بررسي مي‌كنيم. مي‌دانيم كه هسته‌ اتم از پروتون و نوترون تشكيل شده است؛ مطابق (شكل- 4) پروتون به دور محور خود چرخیده و نوترون نيز با سرعت بسيار زيادي در جهت عكس حركت پروتون، هم به دور خود چرخيده و هم به دور پروتون مي‌چرخد؛ چرخش نوترون به دور پروتون، ديسكي را پديد آورده و حجمي مجازي را ايجاد مي‌كند.

حال درصورتي كه حركت پروتون و نوترون متوقف شود، اين حجم نيز ناپديد مي‌شود و از آن ذرات بنيادي به‌جا خواهد ماند كه حجمي به‌مراتب کمتر از حجم پیشین دارد و چنانچه به همين منوال به داخل ذرات هسته نفوذ كرده و حركات آن‌ها را در سطوح گوناگون متوقف كنيم، مي‌بينيم كه حجم‌هاي حادث شده توسط آن‌ها، يكي‌پس‌ازديگري محو مي‌شود و اثري از آن‌ها باقي نمي‌ماند. با اين حساب، به اين موضوع پي‌مي‌بريم كه مجموعه‌اي از بي‌نهايت حركات بنيادي، هسته‌ اتم را شكل داده است و پس‌ازآن، از اتم‌ها مولكول‌ها و از مولكول‌ها نيز بخش مادي شكل گرفته است. با اين توصيف مي‌توان گفت: جهان هستی مادی از «حرکت» آفریده شده است.  

از نگاهي ديگر نيز مي‌توان به اين نتيجه رسيد؛ بدين‌گونه كه در فيزيك مدرن ماده، موج متراكم است و موج نيز خود حركت تلقي مي‌شود، پس همه‌ جهان هستي مادي، چه از بُعد ماده نگاه شود و چه از بُعد انرژي، ازموج ساخته شده و همان‌گونه كه اشاره شد، موج از «حركت» به‌وجود آمده است. با شرح مختصر و ساده‌اي كه گذشت، اينك مي‌توان به پرسش طرح‌شده‌ پیشین ـ كه آيا جهان هستي مادي حقيقت وجودي دارد يا خير؟ ـ پاسخ داد. در پاسخ مي‌توان گفت، با توجه به اینکه جهان هستيِ مادي از حركت آفريده شده است، پس جلوه‌هاي گوناگون آن نيز ناشي از حركت بوده و نظر به اینکه هر جلوه‌اي كه ناشي از حركت باشد، مجازي است؛ در نتيجه جهان هستيِ مادي نيز مجازي بوده و حقيقت وجودي ندارد (طاهری، 1387، ص 16 تا 20 )

(11).منظور از شریعت در اینجا،تمام مجموعه ای است که با عنوان «دین اسلام» بر رسول خاتم/ از سوی خداوند متعال نازل شده است، نه خصوص احکام شرعی ظاهری.

(12).« همه انسان‌ها صرف‌نظر از نژاد، ملیت، دین، مذهب و عقاید شخصی، می‌توانند بُعد نظری آن را پذیرفته و بُعد عملی آن را مورد تجربه و استفاده قرار دهند» (همان، 1388، ص 4 و اصل 36، ص 8).

(13).«نكته خيلي مهم: سن، جنسيت، ميزان تحصيلات، مطالعات، معلومات، تعاليم و تجارب عرفاني و فكري مختلف، استعداد و لياقت‌هاي فردي و... همچنين نحوه و نوع تغذيه، ورزش، رياضت و... هيچ‌گونه تأثيري در كار با شبكه‌ شعور كيهاني ندارند؛ زيرا اين اتصال و برخـورداري از مـدد آن، فيض و رحمت‌عام الهي بوده كه بدون استثنا شامل حال همگان است» (همان، اصل 27و 37، ص 8) و(همان، 1387، ص 60 و 61).

(14). جهان هستی، به جهانی اطلاق می‌شود که خود متشکل از بی‌نهایت جهان‌های ناشناخته موازی یکدیگر است می‌باشد (همان، 1388، اصل 9، ص 5).

(15). فراکل‌نگری، نگرشی است نسبت به انسان که در آن به انسان به عظمت و وسعت جهان هستی دیده می‌شود؛ در این دیدگاه، انسان متشکل است از کالبدهای مختلف، مبدل‌های انرژی، کانالهای انرژی، حوزه‌های انرژی، شعور سلولی، فرکانس ملکولی و... و بی‌نهایت اجزای متشکل ناشناخته دیگر (همان، اصل 43، ص 9).

(16). مراجعه شود به: فرا‎درماني يا سراب‌درماني؟!گفتگو با دکتر مصطفی قانعی(معاونت تحقيقات و فن‎آوري وزارت بهداشت)،تاریخ انتشار: پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۸۹، ساعت ۱۵:۰۲،http://www.jahannews.com/vdcc01qs42bq1e8.ala2.html

فهرست منابع:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1. قرآن‌کریم.
  2. آملى، سيدحيدر، المقدمات من كتاب نص النصوص، چاپ دوم، توس، 1367ش.
  3. جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، تهران، چاپ اول، الزهراء، 1372ش.
  4. ادب فنای مقربان، قم، چاپ اول، اسراء، بی‌تا.
  5. حمیدیه،بهزاد، «بازخوانی انتقادی تحولات اخیر دین داری و معنویت گرایی»، قبسات، سال پانزدهم، شماره 56، تابستان 1389.
  6. طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان، مترجم:سيد محمد باقر، موسوى همدانى قم،دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش.
  7. طاهری، محمدعلی، عرفان کیهانی(حلقه)، تهران، اندیشه ماندگار، 1388ش.
  8. طاهری، محمدعلی، انسان از منظری دیگر، تهران، ندا ـ اشجع، 1387ش.
  9. طبرسی، فضل‌بن‌حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش.
  10. عروسى حويزى، عبدعلى‌بن‌جمعه، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعيليان، 1415ق.
  11. عميد، حسن، فرهنگ لغت عمید، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربان‌زاده، چاپ نخست، تهران، اَشجَع، چاپ نخست، ۱۳۸۹ ش.
  12. قونوى، صدرالدين، مفتاح الغيب، تصحيح: محمد خواجوى، چاپ اول، تهران، مولى، 1374 ش.
  13. رازی، فخرالدين، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1420 ق.
  14. فناری، محمد بن حمزه، مصباح الأنس (شرح مفتاح الغيب)، تهران، چاپ اول، مولى، 1374ش.
  15. قانعی مصطفی (معاونت تحقيقات و فن‎آوري وزارت بهداشت) فرا‎درماني يا سراب‌درماني؟!، جهان نیوز، تاریخ انتشار: پنجشنبه، ۱۸ شهريور ۱۳۸۹،
  16. مرندی، سید علیرضا و فریدون عزیزی، جایگاه تعریف و دشواری‌های پایه‌ریزی مفهوم سلامت معنوی در جامعه ایرانی، فصلنامه اخلاق پزشکی،سال چهارم،شماره چهاردهم، زمستان 1389.
  17. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1374ش.
  18. مطهری، مرتضی، مجموعه‏ آثار، تهران، صدرا، 1384ش.
  19. یزدان‌پناه، سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم، چاپ سوم، موسسه آموزش پژوهشی امام خمینی(رحمه الله علیه)، 1391ش.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: مقالات عمومی، ،
نویسنده : محمد رضا تیموری
تاریخ : شنبه 12 دی 1394
زمان : 14:8


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.