آيا نبوغ عقلانى بشر مى تواند او را از هدايت وحيانى بى نياز كند؟

دروس دین و زندگی متوسطه دوم

آيا نبوغ عقلانى بشر مى تواند او را از هدايت وحيانى بى نياز كند؟


آيا نبوغ عقلانى بشر مى تواند او را از هدايت وحيانى بى نياز كند؟ 
على مخدوم 
با تأمل در تعاليم اسلام به ويژه قرآن كريم و روايات پيشوايان دين، اهميت و منزلت عقل نمايان مى شود. در دين اسلام، تعقل مبناى ايمان قرار گرفته و قرآن، همواره انسان را به تفكر و تدبر و پرهيز از تقليد كوركورانه فرا مى خواند و پليدى را از آن غير اهل تعقل مى داند.[1] در روايات اسلامى، عقل، محبوب ترين مخلوق نزد خداوند و معيار پاداش و كيفر آدميان و حجت و رسول باطنى معرفى شده است.[2] 
اما قصه ى عقل و وحى در حوزه ى فرهنگ اسلامى قصه اى دلكش و در عين حال، تأمل برانگيز است در اين كه عقل در قلمرو دين داراى جايگاه خاصى است، ترديدى وجود ندارد; مهم تشخيص و تبيين دامنه ى قلمرو عقل است.[3] 
از ديرباز گروهى از خردگرايان افراطى ادعا كرده اند كه عقل بشر براى رسيدن او به سرمنزل مقصود كفايت مى كند و با وجود اين نيروى هدايت گر، نيازى به راه نما و راهبر الهى و وحيانى نيست. اين ديدگاه در جهان طرف دارانى داشته است كه از جمله معروف ترين آنها، گروهى از فيلسوفان هند بودند كه در كتب كلامى به نام براهمه شهرت يافته اند و رگه هايى از تأثير اين نگرش را در آراى برخى مسلمانان مى توان يافت. 
نگرش افراطى به خرد در دين ـ چه در اسلام و چه در دنياى غرب ـ نقدها و مخالفت هاى فراوانى را به دنبال داشته است.[4] 
انديشمندان اسلامى پاسخ هاى متعدد و متنوعى به اين مسئله داده اند كه در اين مجال كوتاه به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم: 
1. كدام نبوغ عقلى 
امروزه بسيارى از مفاهيم تا حدودى اصالت خويش را از دست داده اند; از جمله مفهوم «عقل» و «عقلانى»، كه به امور ظنى، وهمى و هوس هاى نفسانى هم تعميم يافته است و از اين جهت تشخيص عقل هر كس با ديگرى متفاوت شده است; در حالى كه اگر چيزى منطبق با دليل و معيارهاى عقلى باشد، نبايد در آن اختلافى رخ دهد. در حكم عقل سالم اختلاف نيست مگر آن كه دچار آفت شبهات يا وسواس شده باشد.[5] 
بين عقل و وهم بايد فرق گذاشت. گاهى وهم به جاى عقل مى نشيند و چيزهاى بدلى را به جاى امور حقيقى مى نشاند.[6] 
علاوه بر اين نمى توان بشر امروز را از نظر عقلى بالغ و قله ى خردورزى دانست چرا كه مى تواند با تكيه بر داشته هاى امروزش، پيشرفت هاى افزون ترى را در فردا داشته باشد. 
با توجه به اين مطلب، بايد معناى عقل و شرايط آن را در نظر داشت و دانست كه عقل سليم هيچ گاه در مقابل وحى نمى ايستد و خود مؤيد و حامى وحى است. 
2. دليل نيازمندى به وحى 
اين برهان از چند مقدمه تشكيل شده است: 
الف) خداوند حكيم كار لغو و بيهوده نمى كند و آدمى را براى رسيدن به كمال نهايى و سعادت جاودانه، مختار آفريده است. 
ب) زندگى دنيا مقدمه ى زندگى آخرت بوده، سعادت و شقاوت ابدى در گرو چگونه زيستن در اين جهان است. 
ج) انتخاب مسير زندگى افزون بر اراده و اختيار، وابسته به شناخت و آگاهى است. 
د) ابزار عمومى شناخت (حس و عقل) از درك درست زندگى و چگونگى رابطه ى دنيا و آخرت ناتوان است. 
براى رسيدن به سعادت و خوش بختى، بايد آغاز و انجام وجود انسان و پيوند و رابطه ى او با موجودات ديگر و هم نوعان و تأثيراتى كه روابط گوناگون در سعادت و شقاوت او ايجاد مى كند معلوم گردد; در حالى كه احاطه بر اين امور حتى براى عقل جمعى بشر ميسر نيست; چرا كه قلمرو ابزارهاى عادى شناخت در انسان بسيار محدود است. روند تغييرات حقوقى و قانونى در طول تاريخ نشان مى دهد كه بشر با وجود تلاش هاى فراوان هنوز نتوانسته است يك نظام حقوقى صحيح و جامع و كامل براى اداره ى زندگى روزمره ى دنياى خود به وجود آورد، چه رسد به اين كه دورنماى زندگى جاودانه ى اخروى اش را ترسيم كند. اين ناكارآمدى نمونه اى از ناتوانى ابزارهاى شناخت بشرى براى تدوين برنامه ى جامع و كامل زندگى است; از اين رو توجه به حكمت الهى، ما را به منبع وحى رهنمون مى شود و امروزه نه تنها اين نياز با پيشرفت بشر تأمين نشده است بلكه سردرگمى افزون ترى مشاهده مى شود. 
3. محدوديت گستره ى عقل 
عقل در گستره ى اعتقادات دينى در بسيارى از موارد كارآمد و تعيين كننده است، اما در عين حال در همان مسائل هم در مواردى به تنهايى به نتيجه نمى رسد و راهى براى اثبات نمى يابد; به عنوان نمونه، مسئله ى جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يا كيفيت معاد و زندگى پس از مرگ و يا وجود ملائكه، هيچ گاه توسط عقل به تنهايى كشف شدنى نيست و اين امور به واسطه ى نقل روشن مى شود. در گستره ى مسائل اخلاقى نيز تكيه بر عقل صرف و پرهيز از دين، باعث طغيان نفس انسان مى شود، گرچه مبانى فلسفه ى اخلاق به بركت استدلال عقلى استحكام مى يابد. حوزه ى احكام و شريعت نيز فقط عرصه ى آموزه هاى وحى و روايات ـ كه مبيّن وحى هستند ـ مى باشد و عقل خود باور دارد كه نمى تواند اين ضوابط را مستقلاً ارائه دهد. 
در واقع اگر محدوده ى عقل رعايت نشود، آسيب ها و خسارات جبران ناپذيرى به دنبال خواهد داشت. بى هويتى و سرگشتگى و بحران انسان معاصر نيز زاييده ى خردورزى افراطى است و بر اين اساس، برخى انديشمندان مغرب زمين، عصر حاضر را عصر اضطراب ناميده اند.[7] 
كافى است خرد خويش را به داورى بنشانيم، تا روشن شود كه خود عقل، فروتنانه معترف است كه بسيارى از حقايق و واقعيات عالم از دست رس او به دورند و درك شهودى و علم حضورى قادرند به آن دست يابند. 
پاسكال مى گويد: 
آخرين اقدام عقل، اقرار به اين ا ست كه بى نهايت چيزها وجود دارد كه از حيطه ى تصرف آن خارج است و ا گر چنين اقرارى نكند ناشى از ضعف اوست. اگر امور طبيعى از حيطه ى تصرف عقل خارج اند، پس چه گويند در باب امور فوق طبيعت![8] 
4. راه نداشتن عقل به جزئيات دين 
علاوه بر محدوديت عقل در گستره ى فعاليت، عمق و كيفيت آن نيز محدود به كليات مسائل است و راه به جزئيات ندارد. به اتفاق همه ى حكيمان، نيروى عقل، فقط قادر به درك يك سلسله مفاهيم كلى و روابط بين آنهاست و چنين شناخت هايى نيز به تنهايى در ترسيم جزئيات راه درست زندگى و نحوه ى ارتباط دنيا و آخرت كافى نيست.[9] 
انسان خود را موجودى جاودانه و روح خود را موجودِ واحدِ بسيطِ مجردِ باقى مى داند; يعنى حقيقتى واحد و پايدار كه از بين رفتنى نيست. او خود را مسافرى مى داند كه خواهان «دار القرار» است و در فطرتش آرزوى جاوادانگى و هميشگى بودن نهفته است، گرچه ممكن است در فهم جاودانگى ناتوان باشد، چنان كه گاهى در مسافرخانه ى دنيا هوسِ ماندنِ جاودانه را در سر مى پروراند. پس، انسان تا زمانى كه در دنياست در آروزى دار القرار قدم مى زند; اما با رسيدن به دار القرار مى آرمد; بنابراين، اگر انسان موجودى جاودانه و مسافرى است كه به سوى ابديت در حركت است، به واسطه ى عقل خود مى فهمد كه احتياج به راه نما دارد; زيرا بسيارى از راه ها و منازل و وسايل و توشه هاى راه را نمى شناسد، از اين رو عقل وى را وامى دارد كه به دنبال راه نما حركت كند و به او ايمان آورد و به گفته هايش عمل كند. 
مسائل ابدى، جزئى است، از اين رو برهان و استدلال عقلى در آن ها راه نمى يابد; چنان كه خواجه نصير الدين طوسى و ديگران تصريح كرده اند كه در جزئيات نمى توان برهان عقلى اقامه كرد.[10] 
بنابراين عقل درمى يابد كه مسائل جزئى را نمى فهمد و در اين موارد، احتياج به راه نماى غيبى و معصوم دارد و شارع حكيم بايد راه نمايى جامعه ى انسانى را به عهده گيرد و حكيمانه بر او حكم كند; و اجازه ى دخالت در حكم شارع را به خود نمى دهد.[11] 
5. تهديد عقل از سوى هواى نفس 
اين واقعيت كه غلبه ى شهوات و هواهاى نفسانى، مركز تشخيص و كانون ادراكات، يعنى عقل آدمى را مختل مى كند و كار آمدى آن را مى كاهد و يا حتى ويران مى كند، مطلبى است كه هم در متون دينى[12] مورد تأكيد است و هم روان شناسان و پژوهش گران علوم تربيتى و نيز دانشمندان و فيلسوفان[13] به آن هشدار داده اند. در واقع، نفسانيت، آزادى عمل را از عقل مى گيرد. آموزه هاى اخلاقى دين و دستوراتى كه از آن به «تزكيه ى نفس» و «تقوى» ياد مى شود، ناجى عقل از اين بلاى خانمان سوز است و اين راهكارى است كه زنجيرهاى نفسانيات را از دست و پاى عقل مى گشايد و به آن نيروى دوباره و سلامتى مى بخشد و اگر اين ضامن حيات بخش نباشد، هيچ يك از توانايى هاى عقل را نمى توان به حساب آورد. 
بر اساس آنچه بيان شد، بشر هيچ گاه از راهنمايى هاى دين، وحى و پيام آوران الهى بى نياز نخواهد بود و اين بسيار بلندپروازانه و نامعقول است اگر كسى گمان كند روزى بشر بدون نياز به پيامبران و رسولان الهى، به طور مستقل مسير زندگى را خواهد يافت و به سعادت ابدى خواهد رسيد.


[1]. سوره ى يونس، آيه ى 100. 
[2]. ر.ك: محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، كتاب العقل و الجهل. 
[3]. عبدالحسين خسرو پناه، كلام جديد، (قم: مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه، چ اول، 1379)، ص 39. 
[4]. حسن يوسفيان و احمد حسين شريفى، عقل و وحى، (قم: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ى اسلامى، چ اول، 1383)، ص 62 ـ 70. 
[5]. محمد تقى مصباح يزدى، نقش تقليد در زندگى انسان، (قم: مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى، چ اول، 1382)، ص 116. 
[6]. عبدالله جوادى آملى، دين شناسى، (قم: نشر اسراء، چ اول، 1381)، ص 173. 
[7]. مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد دينى، ترجمه ى احمد نراقى، ابراهيم سلطانى، (طرح نو، چ سوم، 1379)، ص 243. 
[8]. بلز پاسكال، انديشه ها و رسالات، ترجمه ى رضا مشايخى، شماره 267، (بى جا، بى تا، بى نا)، ص 356. 
[9]. حسن يوسفيان و احمد شريفى، همان، ص 87. 
[10]. خواجه نصيرالدين طوسى، اساس الاقتباس، تصحيح مصطفى بروجردى، (تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1380) ص 442. 
[11]. عبدالله جوادى آملى، همان، ص 173. 
[12]. ر.ك: سيدحسين اسلامى، گفتارهاى امير المؤمنين(عليه السلام)، 209 و 1462 ـ 1466; مرتضى مطهرى، ده گفتار، ص 165 و احمد نراقى، معراج السعاده، 65 ـ 66. 
[13]. ر.ك: ارسطو، درباره نفس، ص 261; ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، ص 411; صدر الدين محمد الشيرازى، الاسفار الاربعه، ج 8، ص 131 و هادى السبزوارى، شرح المنظومه، ص 299. 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: مقالات کلاس سوم، ،
نویسنده : محمد رضا تیموری
تاریخ : چهار شنبه 4 آذر 1394
زمان : 19:25


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.